2.
از اصحاب
جواز دادن به اباحهگری و بهلانگاری در
زبان،
اومبرتو اکو
بود.
پاسپورت او هم
ماه پیش ویزا شد. گمان نمیکنم از این تعبیر میرنجید.
درآمیختن سبکها و مقولات را مجاز میدانست و
اگر فارسی بلد بود حتماً به نظرش دور از نزاکت نمیرسید به جای
’به ملکوت اعلیٰ پیوست‘ و ’به لقاءالله متصل
شد‘ در اشاره به درگذشتش از واژگان
کنسولگری و آژانس
مسافرت هوایی استفاده
شود.
نویسندهٔ
ایتالیایی
را در ایران
بیشتر با رمانهایش میشناسند
و تا حد کمتری نشانهشناسی در زبان که تخصص آکادمیک او بود.
در آمریکا هم با نخستین رمانش نام گل سرخ به شهرت رسید.
زمینهٔ سوم و قابل توجه قلمزدنش، پارودی یا نقیضه بود.
استقبال یعنی تکرار مضمون و تصویر مشهور همراه با
ستایش
و تأیید. مانند سرودن در قفای شاعر پیشین در شعر فارسی با آوردن
مصرع یا بیتی از شعر او.
نظیرهٔ
طنزآمیز،
نقیضه یا
پارودی
دستانداختن اثری پیشین
یا تکرار شکل آن به منظور مطایبه است.
از نمونههای آن گونه نوشته در نشریات عصر جدید ایران
تذکرﺓالمقامات برای
شوخی با وزیروکیلهاست.

اکو در مجموعه
مقالاتی که در ترجمهٔ انگلیسی عنوان کژخوانیها
روی آن گذاشتهاند به انگولک کردن
متنها، نویسندهها و مشاهیر پیشین و کنونی
میپردازد.
ترجمهٔ این
نوشتهها به فارسی با دو
مشکل روبهروست. اول،
گرفتن مضمون مطایبه نیاز به آشنایی کافی با اصل آن دارد. ”چنین گفت رستم به اسفندیار/که
من گشنمه نون سنگک بیار“ تنها برای شنونده/خوانندهٔ آشنا با ابیات شاهنامه
حاوی شوخطبعی است. در غیر این صورت
اگر هم اندک معنایی داشته باشد لطف چندانی ندارد.
جایی که
اکو در نوشتهٔ
حکمای یونان باستان دست میبرد، تا وقتی خواننده نداند اصل نوشته چیست نه
تنها لطف که معنایی ندارد.
حرف نامتعارف یا نامعقولی که در نوشتهٔ قدما مینشاند گاه وارونهٔ منظور
مؤلف اصلی است.
یکی از قطعات
مجموعه، با عنوان "گرانیتا"، تکگویی مردی است گرفتار وسوسهٔ عشق ورزیدن با
زنان پا به سن. قطعه بر پایهٔ رمان لولیتای ولادیمیر نابوکف
بنا شده: شرح شیدایی مردی گرفتارعشق دختر چهاردهساله. از این کتاب
ترجمههایی به فارسی (یکی هم دستپخت ذبیحالله منصوری) انتشار یافته اما
نمیتوان گفت اثری است رایج و شناختهشده در بازار کتاب ایران که
بتواند مبنای پارودی باشد.
دوم،
اکو شخصیتهای مشهور ایتالیایی یا نظیرهٔ طنزآمیز آنها را وارد نوشته میکند
و متن او ممکن است زیاد به درد خوانندهٔ
غیرایتالیایی نخورد. از همین رو، مترجم آمریکایی در چند مطلب کتاب،
پرسوناژهای آمریکایی به جای آنها گذاشته است.
جالبترین آنها
گزارشی است (نوشته شده به سال 1968) به تقلید از فرود آپولو بر کرهٔ ماه
دربارهٔ کشف
آمریکا: چندین استودیوی تلویزیون به هم وصل شدهاند و
دانشمند و محقق و صاحبنظر و مفسر و البته چاخانپرداز باید
به هر کلکی شده بینندهها را سرگرم نگه دارند تا در لحظاتی تاریخی که
کریستف کلمب در قارهٔ
جدید دخول میکند آمار تماشاگرها برای اسپانسرهای آگهی
جذاب باشد.
مترجم آمریکایی به
جای مجریان تلویزیون ایتالیا که
در کشور او شناختهشده نیستند از نامهای
آمریکاییـانگلیسی استفاده کرده
است. یکی از آنها که
همهچیزدان
معرفی میشود اما در تشخیص
انواع کشتی اقیانوسپیما و
بلند و کوتاه و جنگی و غیره اشتباه میکند
Alastair Cook
است، پارودی آدمی در آن روزگار صاحبنام در رشتهٔ خودش که (شاید برای
پرهیز از پیامدهای حقوقی و شکایت احتمالی) نامش را با املای دیگری
نوشتهاند.
آلیستر کوک انگلیسی
که سال 2004 در 95 سالگی درگذشت 58 سال هر هفته یک گفتار رادیویی از
آمریکا برای سرویس جهانی بیبیسی میفرستاد ـــ رکوردی بیرقیب در جهان.
چندین سال با رادیو
موج کوتاه در خانه و ماشین به برنامهاش گوش میدادم و خوشم میآمد.
نمیدانم آنچه دربارهٔ حرف فرانکلین روزولت هنگام خروج از بیمارستانی
در نیویورک یا طرح
و دوخت لباس مریلین مونرو در مهمانی جشن
تولد جان کندی و بسیاری
خردهریزها و جزئیات دیگر میگفت تا چه حد مستند بود.
برایم جالب این بود
که نود سالت باشد و به
تو پول بدهند و کلی عزت و احترام بگذارند تا هفته پشت
هفته شرّ و ور سر هم کنی و من، مستر نوبادی جهان سومی در ترافیک
خرتوخر جایی به نام تهرونآباد،
با علاقه به حرفهایت گوش بدهم. این
سیطرهٔ فرهنگ عوام است
یا حیطهٔ فرهنگ خواص؟
|