مجلس در ایران
همواره بیشتر مسئله بوده تا راه حل. از همان
دور چهارم، عمده هنرش استیضاح
بود. رئیسالوزرا استیضاح و عزل میشد و آن که دو
ماه پیشتر رئیسالوزرا بود جایش را میگرفت. دو ماه بعد حرکت از نو. مشت آهنین سردار سپه به مسخرهبازی پایان داد.
امروز
فعالیت عمدهاش
همچنان استیضاح وزیر آموزش و پرورش است. نمیتوانند
توضیح بدهند برکنارکردن رئیس بزرگترین گداخانهٔ مملکت و گذاشتن تقی به جای
نقی چه فایدهای دارد اما بالاخره حقوقی که آدم میگیرد باید حلال باشد. درجات تحصیلی
قلابی و حقوحسابها
هم کمدی شلوغی شده. شاید از
فضایل این جامعه همین قدر عصارهٔ
آبزیپو
بیشتر بیرون نیاید. در برخی جاهای دیگر دنیا هم وضع خیلی بهتر نیست.
آیا واقعاً میتوان
بیستواندی دوجین آدم درجه یک
را صبح تا شب در محلی نشاند تا قیلوقال کنند؟
در شکلگیری و لایهبندی طبیعی جمع باید انتظار
داشت پنج درصدش خنگعلی کماثر، همین نسبت آدمهای سرآمد علمدار،
و بقیه دنبالهرو باشند و گونهای سلسلهمراتب شکل بگیرد. در مجالس دنیا کموبیش همین گونه است. از جمع سیصد آدم غـُدّ و دارای اعتمادبهنفس
مفرط کاری برنمیآید،
حتی قابل اداره نیست.
تفاوت پارلمان
ایران شاید در این است که تودهٔ مجلس نه از میان کل جمعیت، بل از قشری خاص
با قومیت و قیافه و از خردهفرهنگی معین دستچین میشود. این اقلیت کوچک
جامعه که تازه وارد میوهجات شده البته چنان آبدار و شاداب نیست که
عصارهاش ممدّ حیات و مفرّح ذات باشد: مشتی آدم شدیداً متوسط که، مانند
بادمجون و فسنجون و اوسعباس در روزگار ماضی، بیشتر در فکر به دربردن گلیم
از موج و بستن بار خویش
در دریای ثروت و تنعم شهر تهران
است تا نجات مام میهن و احیای اسلام.
خرج چلوکباب انتخابات را هم باید به سرمایهگذار و اسپانسر برگرداند.
در فضای شدیداً
متوسط (به بیان مدرن: میانمایهٔ) سوله، آدمهایی که به احتمال زیاد
مادرشان بیسواد بود و پدرشان حداکثر دوسه کلاس سواد داشت در هر فرصتی
راهبندان ایجاد میکنند تا کمتر از دکتر به مجلس راه نیابد و با چکوچانه به
سوپرلیسانس رضایت میدهند (حوزه البته
معادل هر درجهای است که مقرر شود). اما در همان حال
که میگویند
استادی دانشگاه شغل نیست،
خیال دارند پس از دورهٔ نمایندگی به تدریس در
دانشگاه بپردازند
و معتقدند نمایندهٔ پیشین مجلس
باید مادامالعمر حقوق بگیرد.
شوخی نمیکنند، طرز فکرشان این است. خوداستادبینی
در حد بیماری در اشخاصی با استعداد زیرمتوسط.
دامنهٔ
بهاصطلاح تخصص
غالب آنها محدود است به ”آسیبشناسی انقلاب“ (گویی قرار است شرایطی
در آینده ایجاد شود و باید آن را از حالا بیمه کرد)، و ”دشمنشناسی“ (سرکوبی اکثریت عظیم
ناراضی از وضع موجود). تازگی
مبحث دیاثت (کنایه
از تنشزدایی
و پرهیز از سیخونکزدن در روابط
بینالمللی) به فرهنگستان معارف افزوده شده.
اما در زمینهٔ
قانوننویسی مهارت چندانی از خود بروز ندادهاند. شماری اندک از آنها
درس حقوق خواندهاند و در انشای قانون بیشتر بر مجازات متمرکز میشوند تا
درافکندن طرحی همهجانبهنگر.
شورای نگهبان در افکار عمومی
محبوب نیست اما تمام ایرادهایش را
نباید به حساب نسقگیری و
فشار گذاشت. در مواردی مثلاً تذکر میدهد موضوع قانونْ دقیق و جامع
و مانع تعریف نشده و بین مواد آن تناقض است ـــ ایرادی فنی و اساسی که مجلس
ناچار میپذیرد.
در سایتهایی شاید
تحصیلات و حرفهٔ اعضای مجلس ذکر شده باشد اما چیزی نیافتم. پارلمان
باید چند ده حقوقدان حرفهای داشته باشد، حرفهای با این
تعریف که آیا فرد میتواند هم به عنوان دادستان از حق عامه دفاع کند و هم
بهعنوان وکیل مدافع از حق متهم؟ هم حقوق دولت را استیفا کند و هم حق فرد
را به رسمیت بشناسد؟
مجلس شورای ملی
اساساً برای دفاع از مردم در برابر حکومت، و حراست از بیتالمال در برابر
دستاندازی حکومتیان بنیان گذاشته شد. امروز موضوع
ارزش افزوده در صورتحساب شرکت بیمه را به بحث میگذاری و با
راهنمایی اهل بخیه به این نتیجه میرسی وقتی فقط میپردازی،
بریدن مالیات از سوی دولت، گوشبری است؛ وقتی محتاج درمان
شوی، باز هم بیمعنی است روی هزینهای که پیشتر پولش را دادهای و نه تجملی
و تفننی است و نه دلبخواهی، دستخوش بگیرد. داستان از این قرار است که
شرکت بیمه را دولت تیغ میزند و مشتری را شرکت بیمه. شرکت بیمه اگر
وارد بحث شود که کار حکومت
اسلامی گوشبری است خواهند گفت پس خودت بده.
و نیز وارد کردن تاریخ قمری در امور بیمه که نقض آشکار قانون اساسی است.
چنانچه حقوقدانی در مجلس سراغ
داشتم و/ یا به کسی رأی داده بودم موضوع را مفصلاً برایش مینوشتم
و جوابش را انتشار میدادم.
مهارت در دفاع از
حقوق فرد، تسلط به آئین قضای جزایی، قانونگذاری و مالیه جنبههاییاند
بههمپیوسته. پیشتر به نظر
موسوی اردبیلی اشاره کردم که چنین مهارتی را مخدوشکردن حق و باطل
میدانست. در حیطهٔ حقوق و قضای اسلامی از چنین آدمی بیزارند.
اما کسی که در مسابقهٔ مشتزنی شرکت نکرده است مشکل بتواند مربی باشگاه
بوکس شود.
در فکر سیاسی
ایران، مفهوم دیالکتیک و موازنه درک نشده. مثلاً وزنهٔ تعادل آسانسور بخشی
لازم از مکانیسم دستگاه است، نه شیئی اضافی و تحمیلی که برداریم دورش
بینداریم. با الگوی فکر آریایی که زیر تأثیر فکر اسلامی وخیمتر شده، حق
مطلق در برابر باطل مطلق قرار دارد و اپوزیسیون سیاسی یعنی دشمن. در
پاسخ گزارشگر فرنگی که پرسید ایران چرا اپوزیسیون قانونی ندارد شاه گفت
”من اپوزیسیون ِ خودم هستم.“ بیسبب نیست
سابقاً نخستوزیرها و
امروز رؤسای جمهور که ناچار نقش اپوزیسیون را هم بازی میکنند
ممنوعالهمهچیزند.
برخی از بهاصطلاح
قانونهایی که
مجلس میگذراند پیشتر گذرانده شده، مثلاً اینکه والدین مکلفند
فرزندشان را به مدرسه بفرستند
در دههٔ 1300 تصویب شد. امروز بحث سر شوفاژ برای مدرسه است. آماتورهای زمان ما
که نه با پیشینهٔ موضوع آشنایی دارند
و نه حوصله و سواد مرور کتابهای مجلس توی دهن رضاخان میزنند.
نمایندگی مجلس
شغلی است درجه دو برای افراد درجه سه؛ مطبوعات شغلی است درجه دو برای آدمهای درجه
دو؛ حوزهٔ علمیه
شغلی است درجه سه برای اشخاصی درجه سه.
این ردهبندی البته خالی از
قدری سخنپردازی و گزافه
نیست. جامعه بسیار بیش از
دو سه نوع شغل و آدم دارد.
زمانی میگفتند
نمایندهٔ مجلس باید سخنگوی پابرهنهها باشد.
سخن گفتن در دفاع از کسانی که زبان ِ گفتن و قلم ِ نوشتن ندارند
پسندیده است اما مشکل از آنجا شروع میشود که مستضعف فرهنگی و اقتصادی
بخواهد ابتدا بار خودش را ببندد و مثلاً فرزند او پس از چهار سال مدرسه
رفتن در محلهٔ اعیانی تهران حاضر نباشد به زادگاهش برگردد.
نتایج آن شعار سیاسی را
هنگام جداکردن دانشکدههای
پزشکی
از وزارت علوم دیدیم ومیبینیم.
مارکس دربارهٔ خردهمالکان فرانسه گفت آدمهایی نمیتوانند نمایندهٔ خودشان
باشند، باید نماینده داشته باشند. شاید بهتر باشد کسی که چهلپنجاه
جفت کفش دارد از سوی بهاصطلاح پابرهنهها صحبت کند تا آدمی که برای
لنگرانداختن در شهری گران مانند تهران از هیچ کاری رویگردان نیست.
از دیگر عجایب
بامزهٔ پارلمان اسلامی ایران این است که افرادی پنجشنبه از قشون استعفا میکنند، جمعه انتخاب میشوند و شنبه در مجلس نشستهاند، گویی از نیروهای مسلح
میتوان استعفا کرد. در مقررات قشون ایران از قدیم تنها
بازنشستگی، مرگ یا اخراج به حکم دادگاه نظامی (اعدام) وجود داشته و حتی
اشاره به ترک لباس جرم است.
در مقررات نیروهای مسلح البته اصطلاح ”مأمور شدن به“ وجود دارد.
در قانون انتخابات
مشروطیت باید بین پایان خدمت در صف و ورود به انتخابات حداقل پنج سال فاصله
میافتاد، همچنین در
قوانین
افغانستان و عراق کنونی. در آمریکا فرد نظامی تا هفت سال پس از ترک
ارتش نمیتواند به وزارت
دفاع برسد
اما تازگی (دومین بار در
تاریخ آن کشور) برای کاندیدای
این سمت استثنا قائل شدهاند.
|